به تو می بالم من

به تو که پنجره ی سرخِ فلک

رو به تشبیه دو چشمت باز است

به تو که پیچِ لبت کنجِ تنم

نقطه ی آغاز است

تپش باد میانِ گلِ گیسوی تو بر من ساز است

به تو می بالم من

تو به شادابی شبنم به چمن

رود در خطبه ی اشکت جاریست

من به سانِ خسِ خشکی به دمن

نازنینم قدمی نیست تو را

به ره پر خمِ بی شوکتِ ما

از بلندای کجا کرده نگاه

شوقِ لبخندِ تو بر محنتِ ما

به کدامین قفس انبار شده

حسِ بی شبهه ی عطرِ تو در انبوهِ فضا

به تو می بالم و از یادِ تو من

در سراشیبی دلتنگی این خانه ی غم

تشنه ی روی تو ام

که بیایی و سرِ لبخندی

به رُخم باز کنی

جام برگیری و از حیرتِ آن

مستی آغاز کنی

ای مَهِ صبحدم آهوی ختن

به تو می بالم من

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به نام خدا


بهمن کیاست هستم

زاده ی کویرم

گه گاهی دست به

قلم می برم و گاهی

موسیقی می سازم

آثاری چنداز کارهایم

را در این وبسایت

به شما تقدیم می کنم


اینستاگرام من