پاره سنگی به سرم خورده و تقصیر تو نیست

شدم افسون و سیه چرده و تقصیر تو نیست

بهر الطافِ تو از زهرِ کلامم دشمن

یک دلِ سیر شکر برده و تقصیر تو نیست

شاد و آسوده نشستی و ندانی که دلم

غرقِ اغوا شده و مرده و تقصیر تو نیست

توری انداختم از جنس و جلای تو چه سود

تنِ دریا شده افسرده و تقصیر تو نیست

خانه ی سبزِ پر از مهرِ تو امشب ما را

سر دوانیده و نشمرده و تقصیر تو نیست

از نسیمِ گذرای سَرِ زلفِ تو شدم

ساکن و عاشق و پژمرده و تقصیر تو نیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به نام خدا


بهمن کیاست هستم

زاده ی کویرم

گه گاهی دست به

قلم می برم و گاهی

موسیقی می سازم

آثاری چنداز کارهایم

را در این وبسایت

به شما تقدیم می کنم


اینستاگرام من