پاره سنگی به سرم خورده و تقصیر تو نیست
شدم افسون و سیه چرده و تقصیر تو نیست
بهر الطافِ تو از زهرِ کلامم دشمن
یک دلِ سیر شکر برده و تقصیر تو نیست
شاد و آسوده نشستی و ندانی که دلم
غرقِ اغوا شده و مرده و تقصیر تو نیست
توری انداختم از جنس و جلای تو چه سود
تنِ دریا شده افسرده و تقصیر تو نیست
خانه ی سبزِ پر از مهرِ تو امشب ما را
سر دوانیده و نشمرده و تقصیر تو نیست
از نسیمِ گذرای سَرِ زلفِ تو شدم
ساکن و عاشق و پژمرده و تقصیر تو نیست