تو را دوست دارم برای تمام لحظه هایی که از من از خلوص ثانیه ها ، از بی کرانی دستها و از روشنایی حضور پر کردی.

تو را دوست دارم به وسعت عروج خصمانه ی زمان که بر بام دلتنگی اتراق می کند.

تو را دوست دارم به بزرگی جای پای احساس بر سینه ی دریده و بی تاب تنهایی.

تو را دوست دارم نه به خاطر دیده ی آسمان رنگت ، به خاطر عظمت تابناک نگاهت که بر تاریکی دهکده ی خاموش دلم نظری کافیست.

تو را دوست دارم نه تا زمانی که سکوت تشنه ی تن را از تو سیراب می کنم ، نه تا زمانی که کوه دلتنگی از صدای تو سرشار تخلخل می شود ، تا زمانی که هستم جسم در خاک کوی تو ساکن است.

تو را دوست دارم برای تحریر خاطرات باران ، قطراتی که بر پنجره حقیقت بوسه می زنند و غبار خستگی را از سر در خانه ی اسارت می شویند.

تو را دوست دارم نه برای تسکین دلبستگی برای از بند رستگی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به نام خدا


بهمن کیاست هستم

زاده ی کویرم

گه گاهی دست به

قلم می برم و گاهی

موسیقی می سازم

آثاری چنداز کارهایم

را در این وبسایت

به شما تقدیم می کنم


اینستاگرام من