زیرِ قدمِ عشق رهِ بی خطری نیست
در مجمعِ مستان دگر از ما خبری نیست
افسوس که آغشته به گندابِ زمانیم
و اندر هِرَمِ هستی ما خیره سری نیست
طومارِ بلندی شده اعمال ، صدافسوس
از رندی و درویشی و قرآن اثری نیست
تا چند شبیخون شود اینجا که بفهمیم
هر فکر سپیدی به سرِ هر زغنی نیست
گوری مکن ای دوست چه بهتر که بسوزیم
از بهر رُخِ فاسدِ این تن کفنی نیست
خاموش شو ای مست مگو جورِ زمان را
هر حرف و حدیثی به خورِ هر دهنی نیست