زیرِ قدمِ عشق رهِ بی خطری نیست

در مجمعِ مستان دگر از ما خبری نیست

افسوس که آغشته به گندابِ زمانیم

و اندر هِرَمِ هستی ما خیره سری نیست

طومارِ بلندی شده اعمال ، صدافسوس

از رندی و درویشی و قرآن اثری نیست

تا چند شبیخون شود اینجا که بفهمیم

هر فکر سپیدی به سرِ هر زغنی نیست

گوری مکن ای دوست چه بهتر که بسوزیم

از بهر رُخِ فاسدِ این تن کفنی نیست

خاموش شو ای مست مگو جورِ زمان را

هر حرف و حدیثی به خورِ هر دهنی نیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به نام خدا


بهمن کیاست هستم

زاده ی کویرم

گه گاهی دست به

قلم می برم و گاهی

موسیقی می سازم

آثاری چنداز کارهایم

را در این وبسایت

به شما تقدیم می کنم


اینستاگرام من