دیشب یک شعر نیمایی سرودم برای هموطنای زلزله زدمون تقدیم حضورتون می کنم. امیدوارم مردم عزیز رنج کشیده ی من این هدیه ی کوچک رو از بنده ی حقیر بپذیرن و منو تو غم خودشون شریک بدونن.

آه ای برادر جان

من غرقِ دنیایی نفس گیرم

قربانی مظلوم تقدیرم

آوار را بردار

سنگینی بی رحمِ این دیوار را بردار

آن پیکرِ بی جان که می بینی

فرزندِ دلبندِ من است انگار

چندین قدم آن ور

زیر ستونِ غاصبی جان می دهد دلدار

ای سرنوشتِ شوم

ای مرگِ سرگردان

لطفی بکن یک لحظه برگردان

بختِ ورق برگشته ی من را

اهل و عیالِ کشته ی من را

تا که دگر باری ببویم من

پیراهنِ زیبای یوسف را

یا که برای آخرین دفعه

گویم خداحافظ گلِ بابا

آه ای برادر جان

دیگر در این ویرانه جایی نیست

کاشانه ای ، سقفی ، صفایی نیست

بیل و کلنگ و تیشه را بشکن

از جستجو باز ایست

آری پشیمانم

دست از طلب بردار

آوار را روی تنم بگذار

دیگر نمی خواهم شوم بیدار

دیگر نمی خواهم شوم بیدار

 

 

11 واکنش به برای آخرین دفعه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به نام خدا


بهمن کیاست هستم

زاده ی کویرم

گه گاهی دست به

قلم می برم و گاهی

موسیقی می سازم

آثاری چنداز کارهایم

را در این وبسایت

به شما تقدیم می کنم


اینستاگرام من