فصلِ جدید دفترم شعرِ سپیدِ رفتنه

پشتِ حصارِ سرخ غم جا واسه حرفامون کمه

صدای تاریکِ دلم می گه اسیرِ مردنم

من شکسته ی غریب رفیق زخم خوردنم

تو یک ستاره ی لطیف تو خلوتِ شبِ منی

تو مطلعِ نابِ غزل شروعِ فصل رفتنی

وقتی کنارت می شینم دردای من شسته میشه

نگاهِ بارونی من رو به چشات بسته میشه

کاش همه ی ثانیه ها تو دستای تو سال می شد

کابوسِ ویرونی تن واهمه و خیال می شد

نیستی و این قافیه ها جز یه خیال واهی نیست

تو وسعت دریای من حتی یه دونه ماهی نیست

صدای پای کوچِ شب صدای شعر نو میاد

خرمن بیمار دلم آتیشِ بی شعله می خواد

شب با همه تنهاییاش دلخوشی راهِ منه

به من اشاره می کنه دوباره وقت رفتنه

همیشه مثل قاصدک خسته ی راهِ سفرم

من اون مسافرم که از راهِ دلِ تو میگذرم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به نام خدا


بهمن کیاست هستم

زاده ی کویرم

گه گاهی دست به

قلم می برم و گاهی

موسیقی می سازم

آثاری چنداز کارهایم

را در این وبسایت

به شما تقدیم می کنم


اینستاگرام من