غزل جدیدم با عنوان قبله گاه تقدیم به شما:
چشمِ تو با دیده ام گاهی مدارا می کند
زخم های کهنه ی من را هویدا می کند
خنده های دلنشینت باعثِ شر می شود
باطنِ دیوانه ام راسخت رسوا می کند
گلعذاران در نبودت نغمه ی خون سر دهند
باد گرداگرد گیسوی تو بلوا می کند
کشته ی پروازِ عشقیم و نمی دانم چرا
آتشت پروانه ها را بی محابا می کند
قبله گاهِ زهدِ من از هر گزندی ایمن است
تا که از جنسِ تو ایمانی مهیا می کند
تا نفس در سینه دارم پیرِ کنعانِ دلم
یوسفِ گمگشته اش را در تو پیدا می کند