مستِ آنم که به میخانه روم با یادت

شاد و لا یعقل و جانانه روم با یادت

من که چون سائلِ شوریده ی عریان بودم

خیز و بنگر که چه شاهانه روم با یادت

از سرِ بی بدن و چشمِ پر از اشک مپرس

که جگر سوز و غریبانه روم با یادت

تو خداوندِ زمینی و به شکرانه ی عشق

هر شب و صبح به بتخانه روم با یادت

قصه ی سوختنم وردِ زبانِ همه شد

گردِ شمعِ تو چو پروانه روم با یادت

می هراسم که در این خوابگه قصه ی تو

به سراشیبی افسانه روم با یادت

1 واکنش به با یادت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به نام خدا


بهمن کیاست هستم

زاده ی کویرم

گه گاهی دست به

قلم می برم و گاهی

موسیقی می سازم

آثاری چنداز کارهایم

را در این وبسایت

به شما تقدیم می کنم


اینستاگرام من