ای صدای خیس بارون

ای هوای سرد محزون

ای شنیده درد مجنون

ای که تو تاریکی قلبم تو مثل نورِ شبتابی

ای که رو زخم پریشونم تو مرهم ، مرهم نابی

ای که دردی و خود تو رامشِ دردی

تو عمق وحشی دره منو از پل تو رد کردی

کجایی من تو این زندون تو این آبادی ویرون به دنبال تو می گردم

ای که بی دستای تو این تن اسیر حسرت و آهه

صدای ضجه های من فقط بی تابی راهه

ای که همراه تو من گل هستم و بی یاریَت خارم

بدون گرمی مهر تو من بی حُسن و بی بارم

کجایی من تو این زندون تو این آبادی ویرون به دنبال تو می گردم

ای که پاهای حقیرم جز دویدن پیش تو کاری نداره

ای که بی تو خط صاف دستِ من فالی نداره

ای کنارِ تو دوباره گریه می خنده

روشنی بودنت چشمامو می بنده

کجایی من تو این زندون تو این آبادی ویرون به دنبال تو می گردم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به نام خدا


بهمن کیاست هستم

زاده ی کویرم

گه گاهی دست به

قلم می برم و گاهی

موسیقی می سازم

آثاری چنداز کارهایم

را در این وبسایت

به شما تقدیم می کنم


اینستاگرام من