پرتگاه فاجعه

غزل جدیدم با عنوان (( پرتگاه فاجعه )) تقدیم به دوستان عزیز :

پرتگاه فاجعه

ما مردمانِ زخمیِ حسرت کشیده ایم
ظاهرپرست و جاهل و دنیا ندیده ایم
وردِ زبانمان همه الفاظِ بی حساب
گویی تمامِ ملک جهان را خریده ایم
ما ریشه های نازکِ ایمانِ خویش را
با تیغه های وحشی ظلمت بریده ایم
چتر و لباسِ خدعه چو بر تن نموده ایم
از پرتگاهِ فاجعه آسان پریده ایم
ما از کنارِ واژه ی انسان گذشته ایم
چون مارهای مرده به کنجی خزیده ایم
دور است حدِ فاصلِ دل های همچو سنگ
ما طعمِ تلخِ فاصله ها را چشیده ایم

به نام خدا


بهمن کیاست هستم

زاده ی کویرم

گه گاهی دست به

قلم می برم و گاهی

موسیقی می سازم

آثاری چنداز کارهایم

را در این وبسایت

به شما تقدیم می کنم


اینستاگرام من