ایران
غزل جدیم رو با عنوان (( افول )) تقدیم می کنم به مردم عزیز و رنج کشیده ی ایرانم :

ای سازهای شب زده ی مامِ میهنم
زهر است تا خِرخِره در جامِ میهنم
در این دیارِ مُرده کمی نغمه سر دهید
تا گَردِ غم جدا شود از بامِ میهنم
ای دشت های تشنه چرا گُل نمی دهید
از اشک و خونِ مردمِ ناکامِ میهنم
تا کی غروبِ صبحِ دل انگیزِ دلخوشی
تا کی طلوعِ ظلم و ستم شامِ میهنم
اهریمنان چو تکیه به جانِ وطن زدند
خَلقِ جهان به حق نَبَرَد نامِ میهنم
یا رب افولِ حکمت و ایمان تقاصِ چیست
حُکمِ چه معصیت شده فرجامِ میهنم
غزل جدیدم با نام (( کوچه ی بن بست )) تقدیم به مردم عزیزم بخصوص درگذشتگان مظلوم پرواز اکراین:

هم وطن ضجّه مزن مست که پاسخگو نیست
آن که برعکسِ جهان هست که پاسخگو نیست
خُفته را می شود احضار نماییم امّا
گر کسی چشم خودش بست که پاسخگو نیست
پُتک باید به تن سرکش دوران کوبید
بی سبب شکوه مکن دست که پاسخگو نیست
ضربت مُهلک شمشیر اگر وارد شد
تا که سبّابه زند شست که پاسخگو نیست
زهر در جامه ی تزویر به کامِ من و توست
تُف به این قافله ی پست که پاسخگو نیست
خون بگریید و بسوزید و بسی نعره زنید
ورنه این کوچه ی بن بست که پاسخگو نیست