تو پرستویی و من

خصلتم بی بالیست

جای پرواز دلم

از بلندای نگاهت خالیست

در تکاپویی و من

ساکن شرقی بی نام و نشان

غربت و شعله ی شمعی بی جان

قاصدک ، گل ، چشمه

خلوت خشک دو چشمان ترم

می رود خنجر دوری به برم

تو پرستویی و من

اشک تو ، شوق تو ، دیدار تو را

تا سراپرده ی دریا بخرم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به نام خدا


بهمن کیاست هستم

زاده ی کویرم

گه گاهی دست به

قلم می برم و گاهی

موسیقی می سازم

آثاری چنداز کارهایم

را در این وبسایت

به شما تقدیم می کنم


اینستاگرام من