غزل جدیدم با عنوان (( خواب خرگوشی )) تقدیم به دوستان :
بسترت نرم و خفته ای ای دوست ، کنجِ این تختِ خوابِ ظلمانی
کاروان رفت و ما عقب ماندیم ، در خمِ جاده های بحرانی
تا کی افکارِ بی ثمر مانده ، ذهن های مریض و خواب آلود
خودفریبی ، رجز ، سیه بازی ، پچ پچ و حرف های پنهانی
پشتِ این ماسک های رنگارنگ ، چهره های عبوس و دل مرده
عقل در چشم و عادتِ مردم ، کاسه ی فقر و تاجِ سلطانی
همچو آبستنانِ درمانده ، حسرتِ این و آن به دل داریم
کشتِ دیم و زمینِ بی حاصل ، ای دریغ از هوای بارانی
رسمِ این روزهای وانفسا ، عمرهای به تارِ مو بسته
تا ثریا ادامه خواهد داشت ، قصه ی نسل های قربانی
از ازل تا افول دوران ها ، گردشِ روزگار ما این است
گله در قعرِ خوابِ خرگوشی ، گرگ اندر لباسِ چوپانی