ای آشنایِ خوبِ من ، من قایقی شکسته ام

در ساحلِ خیالِ تو ، کنجی به گل نشسته ام

حرف از فرامشی مزن ، دردی دوا نمی کند

دوری مرا ز شوقِ تو ، بی محتوا نمی کند

من از تبارِ سفره ی ، بی مزد و منّتِ تو ام

مسمومِ این جدایی ، از روی حکمتِ تو ام

ما را به نورِ چهره ات ، مسرور و شاعرانه کن

هر دم بتاب و غفلتِ ، خورشید را بهانه کن

برخیز و بهرِ بی کسان ، یک لحظه پر اراده شو

از مرکبِ غرورت ای ، جانانِ من پیاده شو

رنگی به روی پیکرِ ، تنهایی دلم بزن

مستانه باش و خوش بگو ، ای آشنایِ خوبِ من

4 واکنش به آشنای خوب من

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به نام خدا


بهمن کیاست هستم

زاده ی کویرم

گه گاهی دست به

قلم می برم و گاهی

موسیقی می سازم

آثاری چنداز کارهایم

را در این وبسایت

به شما تقدیم می کنم


اینستاگرام من