تماشا کن مرا بنگر

چه مصلوبم چه بی رنگم

چه حاشا می کنم هر روز و آزادانه می گریم

چه خوش احوال درویشان و ناخوش حال زار ما

چه غوغا می کند این زورق بی تور و تار ما

چه زیبا رنگ زلف تو درون چشم تار من

چه با آهنگ غمگین تو شادم من

چه آغازی به پایان در رویاست

تماشا کن چه سوزی بر تن دلهاست

چه چشمانی که از نطق تو گریان است

چه آغوشی که از لطف تو حیران است

صفای نورت ای باران صدای رشد و خوشکامی

دل از اندیشه ی عشق تو ویران است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به نام خدا


بهمن کیاست هستم

زاده ی کویرم

گه گاهی دست به

قلم می برم و گاهی

موسیقی می سازم

آثاری چنداز کارهایم

را در این وبسایت

به شما تقدیم می کنم


اینستاگرام من