این غزلم رو تقدیم می کنم به همه ی متولدین عزیز دهه ۶۰ :

من از ترانه ی پاییزم ، نفس بریده و بحرانی

اسیرِ ظلمت و بی رنگی ، در آستانه ی ویرانی

من از تبارِ بیابانم ، که قطره در نظرم دریاست

و شبنمی به تنم آرد ، شکوهِ یک شبِ بارانی

همیشه غرقِ تبم انگار ، همیشه پر غضب و سرکش

چه دردِ مزمن و پنهانیست ، در این تشنجِ طوفانی

نصیبِ ساحلِ افکارم ، شکسته قایقِ دوران شد

نشانِ رختِ دلم چندین ، عقابِ بی سر و زندانی

ای آفتابِ سراسیمه ، به جستجوی چه برخیزی ؟

هر آن چه پر بزنی هیچ است ، در آسمانِ پریشانی

بیا و حادثه ی خود باش ، به کور چشمی این تقدیر

که از تو زنده شود راهِ ، طلوعِ عرصه ی انسانی

4 واکنش به در آسمان پریشانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به نام خدا


بهمن کیاست هستم

زاده ی کویرم

گه گاهی دست به

قلم می برم و گاهی

موسیقی می سازم

آثاری چنداز کارهایم

را در این وبسایت

به شما تقدیم می کنم


اینستاگرام من