بهمن كياست

به نام خدا. بهمن کیاست هستم با اسم مستعار وهیو ( Vahiu ) كه از ريشه هاي نامم هست. متولد شهریور سال 68. گه گاهی دست به قلم می برم . موسيقي هم كار مي كنم. كارهايم خالی از اشکال نیست مطمئناً نیازمند نقد شما دوستان می باشد. از اين كه به وبسايت حقير آمديد كمال تشكر را دارم و افتخار مي كنم.

آهنگ جدیدم رو که اسمش هست (( هر جا باشه آسمونت )) تقدیم می کنم به مردم عزیزم یه کار شاد هستش. موزیک ترانه و تنظیمش هم کار خودمه. ارادتمند همه ی شما.

((هر جا باشه آسمونت))

پروازِ من ناتمومه ، هر جا باشه آسمونت

بارون میشم بی اراده ، واسه قلبِ مهربونت

تو روشن ترین ستارم ، کلیدِ زندونِ من باش

کابوسامو خط خطی کن ، طرحِ رؤیایی بزن جاش

چه سفیدِ دلِ پاکت ، مثلِ دیوارای خونه

لحظه های من رو پُر کن ، از عطرِ گلهای پونه

ای بی همتای یه رنگم ، هم آوازِ عاشقا شو

هم گرمی دستِ تو از من ، هم شوقِ بی ختمِ من از تو

ای کاش این دلدادگیمون ، صد سال اینجوری بمونه

ناقوسِ شهرِ دلخوشی ها ، از دوریو غصه نخونه

پروازِ من نا تمومه ، تا دشتِ سبزِ با تو بودن

تا از حضورِ آبی تو ، دیوانِ خوشبختی سرودن

————————————

دانلود از سرور ۱

دانلود از سرور ۲

دانلود از سرور ۳

آهنگ جدیدم رو با نام (( چه بی اندازه پاییزم )) تقدیم میکنم به دوستان. موزیک ،‌ ترانه و تنظیم هم کار خودمه :

 

(( چه بی اندازه پاییزم ))

چه بی اندازه پاییزم چه بی اندازه غم دارم

ولی انگار این روزا فقط دستاشو کم دارم

نمیدونم چرا عکسش نمیره از سرم بیرون

چه سِرّی داره عطری که شده بین موهاش پنهون

یه عمره بی کسو کارم چشام هم رنگِ بارونه

شاید پیشش دلی دارم شاید دردامو میدونه

تو ای رؤیای بی پایان تو ای خوابِ پریشونم

چی مظلومانه بی پروا توو زندونِ تو مهمونم

چه راحت میشکنی من رو چه دنیای دو رنگیه

هنوزم گیج و مبهوتم که سنگِ تو چه سنگیه

نصیبِ سینه ی تنهام فقط یک قلبِ داغون شد

ازت آسون گذشتم من ولی این خونه ویرون شد

———————————–

دانلود از سرور ۱

دانلود از سرور ۲

دانلود از سرور ۳

دیریست که پنهانی چشم از تو به داد آمد

تقدیر به تصویرم خندیده و شاد آمد

از جامه تهی گشتم عریان شده احوالم

در وصفِ وجودِ من یک واژه زیاد آمد

صد دیده بگریانم در رؤیت و پنهانی

هر لحظه که عطرِ تو در منظرِ یاد آمد

یک قطره نبود از ما بی شور و شعف روزی

آفاقِ سرشت این دم در بحرِ فساد آمد

جامی نرود بالا هر چند روا باشد

تا دوری و مِی خوردن بازارِ کساد آمد

ایامِ نگونبختی در نیمه شبی سر شد

قالیچه ی عمر اما بر پیکرِ باد آمد

 

آهنگ جدیدم رو که اسمش هست ((‌ برای بودن با تو )) تقدیم می کنم به دوستان عزیزم. موزیک ترانه و تنظیمش هم کار خودمه. امیدورام مورد پسند واقع بشه.

 

دانلود از سرور ۱

دانلود از سرور ۲

دانلود از سرور ۳

——————————————————–

متن ترانه :

(( برای بودن با تو ))

ای آرزوی

هر روزِ من

ای زیبای

مرموز من

آغوشِ تو

سرپناهه

قلبت پاکه

بی گناهه

برای بودنِ باتو رقیبِ این و اون می شم

مـثل پروازِ لک لک ها حریفِ آسمون می شم

چی می شد مثل پروانه رفیقِ راهِ من باشی

مثل کوه باشی و حتی توی سلولِ من جا شی

ای تار و پود

دنیای من

ای مرهمِ

دردای من

بارونم باش

من کویرم

تسخیرم کن

جون می گیرم

برای بودنِ باتو رقیبِ این و اون می شم

مـثل پروازِ لک لک ها حریفِ آسمون می شم

چی می شد مثل پروانه رفیقِ راهِ من باشی

مثل کوه باشی و حتی توی سلولِ من جا شی

 

خداوندا در افسوسم

در اینجا آشنایی نیست

که گه گاهی به دستِ خویش بنوازد سرِ ما را

و گاهی چند بشکافد

تنِ این سوز و سرما را

خدایا هیچ اندودی نپوشاند

تنِ چرکینِ حُزن افروزِ دل ها را

خداوندا چرا اذهان ما خُفته

چرا آئین ما گشته

پر از اَشکال ناگفته

کدامین چهره پشتِ شیشه پنهان شد

کدامین باغ نشکفته

خدایا هیچ می دانی که شد ویران

سرای چشمپاکان ، آرزومندان

و آیا هیچ می بینی لبِ خندان ؟

صدای سازِ آن بی مادرِ گریان

به جایی می رسد آیا ؟

به موجِ شامِ خوشبختی

نوایی می زند دریا ؟

خداوندا مرا بشنو

کمی هم صحبتِ من شو

دمی جویای جامِ خالی تن شو

که من در حسرتِ یک جرعه صد سال است می سوزم

سرودِ اشک می خواند شب و روزم

خداوندا پریشانم ، در افسوسم

 

ز خودکامگی خود به غم می رسی آخر

مرا خامِ خودت کن که افسونِ تو باشم

مرا محوِ زمین کن به الماسِ قدومت

من از خانه بریدم که مجنونِ تو باشم

چه دلخوش شدم امروز به آن حسِ غریبی

که هر ثانیه می گفت جگر خونِ تو باشم

گهی شامم و گه نور دمی آب و دمی سنگ

به فرمانِ نگاهت دگرگونِ تو باشم

من از ریشه نحیفم جهیدن نتوانم

از آن پُر شوم انگار که مضمونِ تو باشم

مرا سازِ وجودم به چشمِ تو قسم داد

که بی تبصره و فکر به قانونِ تو باشم

 

با سلام خدمت دوستان عزیزم آلبوم جدیدم رو که اسمش هست عشق بارونی من و شامل ۸ ترک هست امروز منتشر کردم. بعضی از آهنگها رو قبلا به صورت تک آهنگ منتشر کرده بودم ولی پیشنهاد می کنم کل آلبوم رو دانلود کنین چون همه رو بازخونی کردم و از اولش خیلی بهتر شده. آّلبوم رو میتونین از سایت موزیک باران دانلود کنین یا از لینک زیر که خودم گذاشتم استفاده کنین :

دانلود کل آلبوم از سرور ۱

دانلود کل آلبوم از سرور ۲

 

مستِ آنم که به میخانه روم با یادت

شاد و لا یعقل و جانانه روم با یادت

من که چون سائلِ شوریده ی عریان بودم

خیز و بنگر که چه شاهانه روم با یادت

از سرِ بی بدن و چشمِ پر از اشک مپرس

که جگر سوز و غریبانه روم با یادت

تو خداوندِ زمینی و به شکرانه ی عشق

هر شب و صبح به بتخانه روم با یادت

قصه ی سوختنم وردِ زبانِ همه شد

گردِ شمعِ تو چو پروانه روم با یادت

می هراسم که در این خوابگه قصه ی تو

به سراشیبی افسانه روم با یادت

سنگینی عجیبی پیکر زمختش را آزار می داد. احساس خشکی و توپری می کرد. انگار هیچ قدرتی قادر نبود منهدمش سازد. سکون و تاریکی وجودش را فرا گرفته بود و زمان دیر می گذشت. یک روز که از فرط فشار بی تاب شده بود صدای کوری به گوشش خورد. با خود گفت شاید قدرتی برای برانداختنم دست به کار شده. ناگهان حس عجیبی وجودش را فرا گرفت. فضای تاریک برایش نمناک نیز شده بود. با خود می گفت این دخمه چیست که اسیرش گشته ام ؟ ساعاتی به سختی گذشت و احساس سوزشی از درونش شروع به گسترش نمود و تا به خود آمد خنجری از درون به برون خزیده بود. روزها می گذشت و فشار خنجر هر روز سنگینتر می شد تا این که حس کرد چیزی فراتر از یک جثه است. افکارش به هر سمت و سویی می رفت تا تشنگی بی پایانش را تسلی دهد اما یک قسمت از وجودش همیشه رو به عروج بود تا این که یک جهش ساده وجودش را دگرگون ساخت و آن لحظه پیوسته در خاطرش ماندگار بود. نور ، آری نور. چه احساس لطیفی بر پوست نمناکش بود و چه می نوازید و چه لذت بخش پس از ساعت های محبوس در تاریکترین انتظار. کمی عمیقتر نگاه کرد. رنگ آبی دلچسبی او را به سمت خودش می کشاند. سرشار از هوس بود آن چنان که تمام وجودش را میل به آن می فشرد. هیچ گاه نفهمید  که چگونه سالی سپری شد. نهال کوچک همچنان تمنا می کرد و عاشقانه و با سرعتی نزدیک به صفر سوی آسمان می رفت. آن نحیف اندام بدشانس در میان ده سرو پیر روییده بود آنچنان بلند که شوری سرشار از نا امیدی در سرش انداخته بود. از آسمان جز حلقه ای آبی رنگ در بالای سر چیزی نمی دید و چون شب فرا می رسید به شوق تجلی دوباره ی اش تا صبح به نظاره می ایستاد. ای کاش معشوقش آسمان نبود. آری آسمان آن معشوق بی اعتنا و آن بی کرانِ بی وجدان که جز به سروهای بلند و به جا رسیده توجهش به چیزی جلب نشد. شاید از الطافش قطره ای از روی شاخه ی سروی می لغزید و پای نهال می ریخت و او به فال نیک گرفته و تمنای خویش از سر می گرفت. و باد آن همیشه در شتاب که هنگام عبور از هیچ تمسخر و زخم زبانی دریغ نداشت. نهال می اندیشید که آیا می شود روزی شاخه ای از او نوک سروی را کنار زند و او گوشه ای از معشوق آبی رنگش را لمس کند ؟ او می دانست که راهی بس دراز در پیش است و دست نمی کشید. افسوس که این اما و اگر ها  افکارش را به حاشیه ها می برد و به جای قد کشیدن بر پهنایش می افزود. سالها گذشته بود و نهال کوچک به درختی بدل شده بود بی رحمانه کوتاه و هنوز به اندکی از بلندی سرو ها دست نیافته بود. او آخرین شب عمرش را می گذراند. آن شبِ شوم در کابوس عشق نافرجامش سپری شد و در حالی چشمانش را بست که پهن ترین درخت آنجا بود. کاش هدفش را می شناخت. کاش می فهمید تنها همدمش که بود. آری زمین. زمین که او را در تمامی آن سالها در آغوش می پروراند و هر لحظه به او می نگریست آن چنان که او آسمان را نظاره می کرد و چه مشتاق می طلبید چکه آبی از شاخه اش آن چنان که او از شاخه ی سروی می طلبید و چه عاشقانه بستر مرگ او شد و بر او گریست. افسوس که چه سخت آرام گرفت درخت بی نوا. او یک انجیر وحشی بود.

کجای قلبِ ما نهان شدی ، که این زمانه سخت سر شود

خدا کند نیاید آن شبی ، که چشمِ خسته ی تو تر شود

چه گرم و شاعرانه این سکوت ، که نقش می زنی به چهره ات

غزل بخوان که روحِ آسمان ، ز عهدِ پاکِ تو خبر شود

ببین جنون چه کرده با سرم ، که مثل سایه با هوای کوچ

دمی تبِ سفر بگیرد و ، از آشیانه برحذر شود

تو ای نگارِ بی عتابِ من ، برای رفعِ حزن و خواب من

ترانه گوی و خنده ای نما ، که بس به کامِ ما شکر شود

قسم به طبعِ بی قرارِ من ، که چون به محضرِ تو می رسد

به لطف و رحمِ بی حسابِ تو ، چه خاشعانه بی خطر شود

به فرصتی دوباره می جهد ، جنینِ نارسیده ی دلم

تو مشعلی نصیبِ ما بکن ، که از غلافِ شب به در شود

به نام خدا


بهمن کیاست هستم

زاده ی کویرم

گه گاهی دست به

قلم می برم و گاهی

موسیقی می سازم

آثاری چنداز کارهایم

را در این وبسایت

به شما تقدیم می کنم


اینستاگرام من